
حاضر جوابی برنارد شاو در مقابل یک نویسنده جوان
روزی روزگاری نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:
«شما برای چی می نویسید استاد؟»
برنارد شاو جواب داد:
«برای یک لقمه نان.»
پسره بهش برخورد. پس توپید که:
«متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم.»
و برنارد شاو گفت:
«عیبی ندارد پسرم. هر کدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»
درددل یک بزاز اصفهانی
خانووم… بعد از این که هفت هشت دفعه، هی اومدس و رفته س ودیده س و نخریدس ، بالاخره، باری آخرکه اومدس، یه دفعه دیگه هم پارچه را دیدس، این دفعه ، کم و بیش پسندیده س وخبری مرگش خریدس.
برده س ، برا اینکه بعدآ آب نرد و کو چیک نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش برید ه س ، داده س خیاط براش دوخته س ، پوشیده اس ، باهاش رفته اس عروسی، توعروسی کلی پزداده س، قر داده س ، رقصیده س ، لاسیده س……..
بعدش رفته س خونه ، کلی توش نیشسته س ، با هاش بغل شوورش خوابیده س وغلطیده س وکپیده س .
خیری سرش کلی توش گوزیده س . یه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پیرنو
شیکافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس !
میگد از رنگش خوشم نیومدس !!
این پارچه دون ، حج آقا !
لطفآ پولمو پس بدیند…..!راستی راستی که خیلی ناکس ونانجیب و پدر سوخته س !!!
گفتمان شتر و مادرش
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت:
بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟
شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟
بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم.
بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف و پای ما گرد است؟
شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است.
بچه شتر: چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد.
شتر مادر: پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم ها ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند.
بچه شتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شن های بیابان است… .
بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم… ..
شتر مادر: بپرس عزیزم.
بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم؟
نتیجه گیری: مهارت ها، علوم، توانایی ها و تجارب فقط زمانی مثمرالثمر است که شما در جایگاه واقعی و درست خود باشید… پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟
طنز کتاب مکر زنان حیل النساء
آورده اند مردی بود که پیوسته تحقیق ِ مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت ،هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت وکتاب” حیل النساء ” (مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد. روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ای مهمان شد.
مرد ِخانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد،به مطالعه کتاب مشغول شد. زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود وحساب ریگ بیابان به تخته خاک ، برون نتوان آورد و مکرهای زنان در حد حصر نیاید . پس تیر ِغمزه در کمان ِابرو نهاد و بر هدف ِ دل او راست کرد واز درمغازلت و معاشقت در آمد چنان که دلبسته ی ِ او شد. در اثنای آن حال، شوهر او در رسید..
زن گفت : شویم آمد وهمین آن که هر دو کشته خواهیم شد . مهمان گفت:تدبیر چیست؟ گفت :برخیز ودر آن صندوق رو . مرد در صندوق رفت. زن سرِ صندوق قفل کرد . چون شوهر در آمد پیش دوید و ملاطفت ومجاملت آغاز نهاد و به سخنان دلفریب شوهر را ساکن کرد. چون زمانی گذشت گفت: تو را از واقعه امروز ِ خود خبر هست؟ گفت نه بگوی. گفت: مرا امروز مهمانی آمد جوانمردی لطیف ظرایف و خوش سخن و کتابی داشت در مکر زنان و آن را مطالعه میکردمن چون آن را بدیدم خواستم که او را بازی دهم به غمزه بدو اشارت کردم ، مرد غافل بود که چینه دید و دام ندید. به حسن واشارت من مغرور شد و در دام افتاد .و بساط عشقبازی بسط کرد وکار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم)رسید. ساعتی در هم آمیختیم! هنوز به مقام آن حکایت نرسیده بودیم که تو برسیدی وعیش ما منغض کردی! زن این میگفت و شوهر او می جوشید ومی خروشید وآن بیچاره در صندوق از خوف می گداخت و روح را وداع می کرد. پس شوهر از غایت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟ گفت:اینک او را در صندوق کردم و در قفل کردم.. کلید بستان و قفل بگشای تا ببینی. مرد کلید را بستاند و همانا مردبا زن گرو بسته بودند(جناق شکسته بودند) و مدت مدیدی بود هیچ یک نمی باخت. مرد چون درخشم بود بیاد نیاورد که بگوید *یادم * و زن در دم فریاد کشید *یادم تو را فراموش . * مرد چون این سخن بشنید کلید بینداخت وگفت :
” لعنت بر تو باد که این ساعت مرا به آتش نشانده بودی و قوی طلسمی ساخته بودی تا جناق ببردی.”
پس با شوهر به بازی در آمد و اورا خوش دل کرد .چندان که شوهرش برون رفت ، درِ صندوق بگشاد و گفت: ای خواجه چون دیدی،هرگز تحقیق احوال زنان نکنی؟
گفت:توبه کردم و این کتاب را بشویم که مکر و حیلت ِ شما زیادت از آن باشد که در حد تحریر در آید.
فلسفه بافی ها برای در چاه فتاده
روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای
یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت
یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پیدا کند
یک تقویت کننده فکراو را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنیسپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد
پاسخ جالب انیشتین به خواستگارش
می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !
اقای " اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود ! ولی این یک روی سکه است . فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !
برده س ، برا اینکه بعدآ آب نرد و کو چیک نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش برید ه س ، داده س خیاط براش دوخته س ، پوشیده اس ، باهاش رفته اس عروسی، توعروسی کلی پزداده س، قر داده س ، رقصیده س ، لاسیده س……..
بعدش رفته س خونه ، کلی توش نیشسته س ، با هاش بغل شوورش خوابیده س وغلطیده س وکپیده س .
خیری سرش کلی توش گوزیده س . یه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پیرنو
شیکافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس !
میگد از رنگش خوشم نیومدس !!
این پارچه دون ، حج آقا !
لطفآ پولمو پس بدیند…..!راستی راستی که خیلی ناکس ونانجیب و پدر سوخته س !!!
مرد ِخانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد،به مطالعه کتاب مشغول شد. زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود وحساب ریگ بیابان به تخته خاک ، برون نتوان آورد و مکرهای زنان در حد حصر نیاید . پس تیر ِغمزه در کمان ِابرو نهاد و بر هدف ِ دل او راست کرد واز درمغازلت و معاشقت در آمد چنان که دلبسته ی ِ او شد. در اثنای آن حال، شوهر او در رسید..
زن گفت : شویم آمد وهمین آن که هر دو کشته خواهیم شد . مهمان گفت:تدبیر چیست؟ گفت :برخیز ودر آن صندوق رو . مرد در صندوق رفت. زن سرِ صندوق قفل کرد . چون شوهر در آمد پیش دوید و ملاطفت ومجاملت آغاز نهاد و به سخنان دلفریب شوهر را ساکن کرد. چون زمانی گذشت گفت: تو را از واقعه امروز ِ خود خبر هست؟ گفت نه بگوی. گفت: مرا امروز مهمانی آمد جوانمردی لطیف ظرایف و خوش سخن و کتابی داشت در مکر زنان و آن را مطالعه میکردمن چون آن را بدیدم خواستم که او را بازی دهم به غمزه بدو اشارت کردم ، مرد غافل بود که چینه دید و دام ندید. به حسن واشارت من مغرور شد و در دام افتاد .و بساط عشقبازی بسط کرد وکار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم)رسید. ساعتی در هم آمیختیم! هنوز به مقام آن حکایت نرسیده بودیم که تو برسیدی وعیش ما منغض کردی! زن این میگفت و شوهر او می جوشید ومی خروشید وآن بیچاره در صندوق از خوف می گداخت و روح را وداع می کرد. پس شوهر از غایت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟ گفت:اینک او را در صندوق کردم و در قفل کردم.. کلید بستان و قفل بگشای تا ببینی. مرد کلید را بستاند و همانا مردبا زن گرو بسته بودند(جناق شکسته بودند) و مدت مدیدی بود هیچ یک نمی باخت. مرد چون درخشم بود بیاد نیاورد که بگوید *یادم * و زن در دم فریاد کشید *یادم تو را فراموش . * مرد چون این سخن بشنید کلید بینداخت وگفت :
” لعنت بر تو باد که این ساعت مرا به آتش نشانده بودی و قوی طلسمی ساخته بودی تا جناق ببردی.”
پس با شوهر به بازی در آمد و اورا خوش دل کرد .چندان که شوهرش برون رفت ، درِ صندوق بگشاد و گفت: ای خواجه چون دیدی،هرگز تحقیق احوال زنان نکنی؟
گفت:توبه کردم و این کتاب را بشویم که مکر و حیلت ِ شما زیادت از آن باشد که در حد تحریر در آید.
فلسفه بافی ها برای در چاه فتاده
روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسیار دردش آمد
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای
یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت
یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پیدا کند
یک تقویت کننده فکراو را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنیسپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد
پاسخ جالب انیشتین به خواستگارش
می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !
اقای " اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود ! ولی این یک روی سکه است . فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !
|
جک های دسته اول
یک روز ترکه تو کوچه خلوت می رفته که یدفه می گ و ز ه
مردم از پنجره میان بیرون ، ترکه واسه اینکه ضایع نشه داد میزنه : گ و زیه ........گ و ز
*************************************
تركه ميخواسته يك كبريت سوخته رو روشن كنه
هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده.
رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه!
تركه ميگه: نه بابا، همين پنج دقيقه پيش روشن
**************************************
يه تركه مي ره دكتر مي گه : من شبا خواب مي
بينم با خرا فوتبال بازي مي كنم . دكتر مي
گه اين قرصا رو بخور . تركه مي گه : مي شه
از فردا بخورم چون امشب فينال هستش
**************************************
ترکه ميره استاديوم، جاي اينکه فوتبال
نگاه کنه مرتب سمت راست و چپ بالاي سرش رو
با تعجب نگاه مي کرده! بهش ميگن: چرا
فوتبال نگاه نميکني؟ ميگه: دنبال کلمه
«زنده» ميگردم
****************************************
ترکه ميره با پژو 206 مسافرکشي 4 نفر رو
سوار ميکنه بعدش خيلي تند ميره .
اولي ميگه آقا خيلي داري تند ميري .
ترکه ميگه تا حالا 206 داشتي ؟
طرف ميگه نه .
ميگه : پس خفه شو .
همين طور سرعت رو ميبره بالا و تا نفر سوم
همين جواب رو ميده .
چهارمين نفر ميگه آقا خيلي تند ميري .
ميگه تا حالا 206 داشتي .
ميگه : آره .
ترکه ميگه : پس تورو خدا بگو ترمزش
کدومه!!!!!
************************************************
توي سيرک شعبده باز يه پاش رو کرد توي
دهن تمساح . بعد از تماشاچيها ميپرسه کي
ميتونه اينکارو انجام بده . ترکه از وسط
تماشاچيها بلند ميشه ميگه من بلدم فقط
يک اشکال داره و اونم اينه که دهنم به
اندازه تمساح باز نميشه
*************************************************
تركه زنگ ميزنه به صدا سيما، ميگه: بابا
اين چه وضعيه؟! اين چه تصاويره مستهجني
بود كه تو ان سريال امام علي نشون داديد؟!
يارو بهش ميگه: قربان ما كه فقط پاها رو
نشون داديم. تركه ميگه: بابا تلوزيون من
پرش داشت، همه جاشو ديديم!
تركه زنگ ميزنه به صدا سيما، ميگه: بابا
اين چه وضعيه؟! اين سريال امام علي كه همش بدآموزي داره!
يارو ميگه:
براي چي؟ تركه ميگه: بابا الان دو
هفتهست هروقت ميام پسرمو تنبيه كنم،
ميدوه ميره تو كوچه لخت ميشه
*************************************************
تو اردبيل به مناسبت ميلاد امام علي به همه ي اونهايي كه اسمشون ميلاد بود جايزه دادن!
*************************************************
ترکه تو خيابون به يه نفر ميگه: ببخشيد، من شما رو تو دوبي نديدم؟ يارو ميگه: نه، من تا حالا دوبي نرفتم. ترکه: خوب من هم نرفتم، حتما
دو نفر ديگه بودن
*************************************************
به تركه ميگن وبا اومده ميگه چي چي اورده
*************************************************
به تركه ميگن بنزبهتره ياپژو
ميگه ياپژو
*************************************************
تركه با ماشين قراضش ميزنه به يه ماكسيماي نو .با هزار زور وزحمت از راننده رضايت ميگيره. تو 4راه بعدي دوباره ميزنه به همون ماكسيما .سرشو از ماشين بيرون مياره ميگه :برو برو منم
*************************************************
يه ترك بااحساسات دوست دخترش بازي مي كنه 3به1 مي بازه
*************************************************
تركه ميره سربازي كارتشو بهش ميدن ميگه اي بابا اينو كه داشتم گواهي نامه ميخوام
*************************************************
ميدوني سردره مطب جراحي پلاستيك چي نوشته؟
نوشته لولو تهويل ميگيريم هلو تحويل ميدهيم.
*************************************************
تركه يه مگس ميگيره, بش ميگه بپر..مگسه ميپره. مگس رو ميگره يه بالشو ميكنه, بش ميگه بپر..مگس به زور ميپره. باز مگس رو ميگيره اون يكي بالشم ميكنه, بش ميگه حالا بپر..مگسه نيمپره. بعد تركه ميگه حالا ما نتيجه ميگيريم كه وقتي بالهاي مگس رو بكنيم . مگس كر ميشه !!!
*************************************************
يه جاي داشتن مغز ميفروختن. يارو اومده ديده روي هر كدوم از مغز ها قيمت گذاشتن.
مغز امريكايي 10$ مغز ژاپاني 20$ و .............
اما مغز تركه 100$.
يارو از فروشنده پرسيد ....... چرا مغز لره 100$؟
فروشنده ميگه ........چون كيلومترش صفره
*************************************************
تركه به زنش ميگه: بيا مهرتو بذار اجرا باهاش خونه بخريم
*************************************************
يه بارچند تا تركه ميرن نماز جمعه جو ميگيردشون موج مكزيكي ميرن
*************************************************
ميگن توي اصفهان همه كانديداها براي اينكه صرفه جويي كنن پوستر تبليغاتي چاپ نكرده بودن هر روز از يه درختي آويزون مي شدن
*************************************************
اگه يك لر به طرف شما نارنجك پرت كرد چه كار بايد بكني؟
0
0
0
بايد :1_خم بشي.2_نارنجك رو برداري 3_ضامنش را بكشي 4_نارنجك را خيلي عادي به طرف لر مذكور پرت كنيد
*************************************************
يه اصفهاني كارت اينترنتش تمام مي شه مي زارش توي اب جوش
*************************************************
تركه با دوست دخترش ميرن پارك تركه ميگه :عزيزم اگه اين درخت كاج زبون داشت الان به ما چي ميگفت ؟ دختره ميگه اگه زبون داشت ميگفت كره خر من زردآلوام نه كاج !!!
*************************************************
ميدونين زير دريايي لرها رو جه جوري غرق ميكنن؟ يه غواص ميفرستن در بزنه
*************************************************
به لره ميگن اگه اديسون برق رو اختراع نمي كرد چي ميشد؟ ميگه اون وقت بايد تو تاريكي تلوزيون ببينيم
*************************************************
رشتیه مادر پدرشو ميكشه، ازش ميپرسن: چرا اين بدبختا رو كشتي؟ ميگه: بعد از چهل سال به رابطه كثيفشون پي بردم
*************************************************
تركه ميره به يكي خبر مرگ مادرش رو بده، بهش ميگه: يه شتري بود كه در خونه همه ميخوابيد!؟ يارو ميگه: خوب؟ ميگه: اين دفعه رو ننه تو خوابيد
*************************************************
دوتاتركه يه بانك رو ميزنن يكيشون ميگه:بيا بشماريم اون يكي ميگه:مگه بيكاريمِِ شب توي اخبار ميگه
*************************************************
به لره ميگن تور رو تعريف كن ميگه تور سوراخهايي است كه به وسيله طناب به هم وصل ميشوند
*************************************************
به تركه ميگن چرا زنتو باچاقو كشتي ميگه والا وضع ماليمون خوب نبود كه تفنگ بخرم
*************************************************
به ترکه مي گن:چرا ماشينتو از پلاک شروع مي کني به شستن؟مي گه:والا يه بار ار سقف شروع کردم به شستن رسيدم به پلاک ديدم ماشين خودم نيست
*************************************************
يك تركه نصف شب توي خيابون رانندگي مي كرد كه يك دفعه ترمز نميگيره از اون طرف يك كاميون مي اومد تركه به بقل دستي اش كه خواب بود گفت : اصغر بلند شو اين تصادف رو ببين
*************************************************
دليل راه ندادن افغانها در فوتبال: "هر جا خط كشي ميبينن شروع ميكنن به كندن
*************************************************
شرکت ملي نفت طي اعلاميه اي از هموطنان آذري زبان درخواست کرد که از پرس کردن کارت هوشمند جدا خودداري فرمايند
*************************************************
ز يه ترکه مي پرسن چرا محله تون اسفالت نشده ؟ترکه ميگه :بسم الله الرحمن الرحيم با سلام خدمت شما وبينندگان عزيز وهمچنين پرسنل محترم شهر داري مقام معظم رهبري وو خانواده ي محترم شهداي دفاع مقدس جانبازان و معلولين من بچه ي اين محل نيستم
وقتی بعد از یک روز شلوغ براتون غذا درست کرد و با تمام خستگی کنارتون نشست بهش بگید: ممنون عزیزم ، خوب شده ، ولی کاش قبل از درست کردنش به مامانم زنگ میزدی و طرز تهیه این غذا رو ازش میپرسیدی …
وقتی در جمع فامیل خودتون هستید شکم بزرگ پدرزنتون رو سوژه خنده همه قرار بدهید.
از صبح کتونی پا کنید و تا شب هم از پاتون در نیارید تا جورابتون بوی گربه مرده بگیرد و بعد با همان جورابها برید توی رختخواب.
به صورتش نگاه کنید و باحالتی متاثر بگید:عزیزم چقدر پیر شدی..
وقتی تخمه میخورید پوستهای تخمه را هر جای بریزید غیر از بشقاب جلوی دستتون.
همیشه آب را با بطری سر بکشید.
وقتی زنتون حواسش کاملا به شماست وانمود کنید زنتون رو ندیدید و یواشکی به بچه هایتون بگید:دوست دارید براتون یک مامان خوشگل بیارم!!.
وقتی با تلفن صحبت میکنید به محض ورود همسرتون با دستپاچگی بگید :باشه ، من بعدا بهت زنگ میزنم ..و سریع گوشی رو قطع کنید..
همیشه از گیرایی چشمهای دختر خاله ترشیده اتون تعریف کنید..
خاطرات شیرین دوران مجردی خودتون رو با دوست دخترهای داشته و نداشته خودتون براش تعریف کنید..
وقتی با اون تو رستوران هستید با صدای بلند باد گلو بزنید..
او را با اسمهای مختلف مثل :سمیرا ،مریم ، پریسا، آتنا، شیوا… صدا کنید و بعد بگید ببخشید عزیزم این روزها حواسم زیاد جمع نیست ..
پی نوشت : سعی کنید یک چادر مسافرتی خوب یا ماشین راحت بخرید که شبهای که قرار است بیرون از خونه بخوابید ، زیاد سختی نکشید..
توضیح 4جوک : عواقب و پیامدهای دیگر این کارها به عهده خود شماست
- افغانی ………..صدقه تو شونوم!………….!Sadghe to shonom
دم به 6 دليل شانس اورد چون حوا نمتونست ايناو بهش بگه:
1-من ادمت كردم
2_برو از شوهراي مردم يادبگير
3_ديشب كجا بودي؟
4_چرا پولاتو ميدي مادرت؟
5-چرا به اون زنه نگاه كردي؟
6-مي دوني من چند تا خاستگار داشتم؟
یكبار به يك گربه ميگن مدرك تحصيلي ات چيست ميگه پيش پيش دانشگاهي
شب عيد فطر همه اصفهانيا بيرون خوابيده بودن ازشون مي پرسن چرا بيرون خوابيدين ميگن واسه اينكه پول فطرمون بيفته گردن شهرداري
ترکه میفته داخل چاه داد میزنه کمک یه نفر طناب میندازه پایین ترکه رو میکشه بالا میبینه مرده بعدا معلوم میشه طناب رو بسته دور گردنش
غضنفر جلوی دبیرستان دخترانه میافته تو جوب ! واسه اینکه ضایع نشه میگه : هر کی منو در آورد مال خودش
چند تا ترک میرن سینما . فیلم راز بقا رو داشته پخش می کرده . تمساحه آروم آروم میاد و آهو رو می خوره.همه ناراحت میشن . تمساحه میره پای خر رو بخوره با یه جفتک پوز تمساحه رو داغون میکنه . یه دفعه ترکه بلند میشه میگه محمدیاش صلوات .
يارو با کلید گوششو تمیز میکنه گردنش قفل میشه
یه یارو میمیره میره اون دنیا ازش میپرسن چی شد که مردی ؟ میگه شیر خوردم میگن شیرش فاسد بود ؟ میگه نه گاوه یهو نشست
يارو تو انگلیس راننده تاکسی می شه بش میگن سختت نیست فرمون سمت راسته اینجا ؟ میگه والا سخت که نیست فقط یه مشکلی که دارم اینه که هر وقت تف می کنم می افته رو مسافر بغلی
يارو تو خارج میره یه رستوران ایرونی, گارسون میگه چی میل دارین؟ ترکه میگه: ""with carpet rice, with fish what" گارسون میگه بابا اینجا که همه ایرونین فارسی بگو ببینم چی میخوای؟ ترکه میگه: همون باقالی پلو با ماهیچه
افغانیه میره خونه زنه دزدی, زنه میترسه میگه بیا این طلا این پول. . . . همش مال تو, افغانی میگه خودتو به اون راه نزن نون خشکا کجاست؟ ؟
به ترکه میگن وبا اومده. میگه : چی چی آورده
ترکه قاضی میشه یکی میره پیشش میگه من از همسایمون شکایات دارم به من گفته گوه زیادی نخور, ترکه میگه غلط کرده برو بخور ! ! !
یک دسته راهزن جلوی یک اتوبوس را می گیرند. سردسته شون میگه همه پیاده شین!
یک دختر کوچولو مادر بزرگ شو نشون میده میگه: ببخشید، مادر بزرگ من هم پیاده شه؟ آخه ۸۰ سالشه.
راهزن: وقتی میگم همه یعنی همه!
همه پیاده میشن.
راهزن: همه مردها وایسن سمت چپ، همه زنها سمت راست.
دختر کوچولو میگه: ببخشید، مادر بزرگ من هم وایسته؟ آخه ۸۰ سالشه.
راهزن میگه: وقتی میگم همه یعنی همه!
همه دستورشو انجام میدن.
راهزن میگه: مردها همه پولهاتون را درآرین بندازین جلوی پاتون. زنها همه لخت شین!
دختر کوچولو میگه: ببخشید، مادر بزرگ من هم لخت شه؟ آخه ۸۰ سالشه.
راهزن میگه: وقتی میگم همه یعنی همه!
راهزن ادامه میده میگه: همه زنها برین پشت اون درختها میخواهیم به همه تجاوز کنیم!
دختر کوچولو میگه: ببخشید مادر بزرگ من آخه ۸۰ ......
مادر بزرگ داد میزنه سر دختر میگه: خفه شو دیگه، وقتی میگه همه یعنی همه
می بینه همه مرده ها روی قبرشون نشستن !
عای دختران مجرد :
دعای شب یک کودک:
خدایا خودت میدونی کم اب خوردم
جیش هم کردم
پس کمک کن صبح تو رختخوابم بارون نیاد
فروشنده می گه واسه نامزدی می خواهید؟!
پـَـ نه پَــ! سر صحنه فیلمبرداری ارباب حلقه ها بودیم، حلقه کم آوردیم، اینه که مزاحم شما شدیم!
آیسان و ازل با هم هستند و میخوان به خانواده ی عمر هم بگن و باهم بودن خود را به چنگیز میگن و چنگیز برای کشتن ایزل یک قاتل استخدام میکنه . و آیسان هم میخواد به جان بگه که پدر اصلیش کیه . پدر ایزل اونو قبول میکنه وشام میرن خونه اونا چنگیز تو خونش با پلیس ها منتظر ایزل هسست و یک صدایی از ایزل داره که داره تهدید به مرگ آیسان میکنه اون به پلیس ها میده و خودش آیسان میکشه و پلیس ه اونو به جرم جنایت میگیرن و ایزل دوباره به زندان می افته و از زندان برای گرفتن انتقام بیرون میاد چنگیز میخواد تو بیمارستان آیسان بکشه ولی نمیتونه و چنگیز میمیره و آیسان و ایزل هم با قطار میرن
در فصل دوم سریال شمیم عشق ، توپراک از سریال شمیم عشق جدا می شود و برای ایفای نقش در سریال عمر گل لاله این سریال را ترک می کند.
در قسمت های آخر سریال شمیم عشق یوسف می میرد و تغییرات بزرگی در سریال ایجاد می شود.
همچنین پس از مرگ یوسف حوا نیز می میرد.
/تاپ ناز\
قسمت آخر سریال عمر گل لاله
در قسمت آخر سریال عمر گل لاله شخصیت های زیادی به سریال اضافه می شوند و لاله در کمال ناباوری می میرد و چنار با خواهر لاله دوست می شود و به او پیشنهاد ازدواج می دهد. ضمن اینکه با دختران زیادی هم رابطه دارد. لاله باردار می شود و مرتب با چنار و عمویش دعوا می شود.
بعد از مدتی لاله تصادف می کند دکتر می گوید باید یا جان بچه را نجات بدهد یا لاله را . چنار می گوید لاله اما در حین عمل مجبور می شوند بچه را نجات بدهند و لاله به کما میرود و سپس می میرد ، بچه دختر است و اسمش را لاله می گذارند.
وقتی لاله می میرد چنار مجبور می شود خودش بچه را بزرگ کند. دختر دیگه ای به داستان وارد می شود به نام توپراک که آن نیز عاشق چناره و یسین و توپراک سر چنار با هم رقابت دارند.
مثل اینکه چنار با توپراک اول ازدواج می کند اما یشیم همیشه اویزونشونه ! و عکاس ها از اونا عکس می گیرن در نهایت توپراک طلاق می گیرد و چنار با یشیم ازدواج می کند. _ پایان.
در قسمت های آخر این سریال سلطان سلیمان می میرد.ابراهیم به دست سلطان سرش بریده می شود.الکساندرا(خرم سلطان) یک دختر دیگر هم بدنیا می آورد.پسرش نیز بزرگ می شود و آماده پادشاهی می شود.همچنین ابراهیم صاحب دو فرزند نیز می شود.بعد از سالها هم والد سلطان به بیچارگی می افتد.
بر اساس تاریخ آمده است که:
سلطان سلیمان ماه دوران و مصطفی را به قصر یکی از شهرهای مجاور میفرسته چون طبق سنتهای عثمانی یک شاهزاده پیش از امپراطوری باید در یک شهر کوچک سلطنت کنه البته قصد اصلی سلطان تبعید کردن ماه دورانه اما نمیگه. خرم هم یک پسر که هیچ شش تا به دنیا میاره و اولین زنی میشه که در تاریخ عثمانی رسما با یک پادشاه عثمانی ازدواج میکنه!!!! سلطان هم محمت رو بیشتر از مصطفی دوست داشته که باعث رقابت بین دو برادر میشه. طبق سنتهای عثمانی پسر اول باید سلطنت رو به ارث ببره که همین مسئله خرم رو خیلی نگران میکنه. به هر حال پسر اولش محمت بعد از ده پانزده سالی میمیره . خرم هم مصطفی را تنها مانع سر راه به سلطنت رسیدن پسر خودش میدونه به کمک وزیر دربار که ظاهرا فامیلش بوده دسیسه میکنه و وقتی سلیمان برای یک جنگ رفته از طرفی وزیر به مصطفی میگه برای کمک به پدرت با سپاهت برو از اون طرف به گوش شاه میرسونه که پسرت با لشکرش داره میاد که تو رو بکشه. شاه احمق هم باور میکنه و به محض رسیدن مصطفی اونو میکشه!!!!!!!!!!!! و اینگونه سلیم پسر خرم سلطان به سلطنت میرسه. ماه دوران هم در شهری که مزار پسرش بوده در فقر شدید زندگی میکنه تا وقتی سلیم به حکومت میرسه و براش حقوق معین میکنه. خرم هم یک سری کارهای خیریه انجام میده و بالاخره وقتی میمیره در جوار مقبره سلطان سلیمان دفن میشه . از اونجایی هم که اهل اوکراین بوده توی اوکراین مجسمه اش رو میسازن که هنوز هم هست و یک مسجد هم به نام اصلی و روسی او بنا میکنند!! و اینگونه ظالم به هر آنچه میخواد میرسه!!
” کجایی ” یه کلمه ی ساده نیست !
گاهی خیلی معنی داره !
کجایی یعنی چرا سراغم نمیای ؟! چی کار می کنی ؟! چرا پیشم نیستی ؟!
کجایی به معنی فضولی کردن نیست !
به این معنیه که برام مهمی . . . دلم برات تنگ شده . . . به یادتم . . . نگرانتم . . . !
از کنار کلمات ساده نباید گذشت !
نم کشیده ام بر دیوار اتاق
بس که لحظه های دور بودنت را قطره هایی از باران دلتنگی باریده ام روی آن به یادگار …
نکه یواشکی دلتنگش باشی خیلی بهتر از اینه که بهش بگی و هیچ جوابی نگیری …
در اندوه دوری در ازدحام دلتنگی
در سرگشتگی میان فاصله ها
بی تو مانده ام ای همچو نفس
همیشه میان سینه ای میان دلتنگیهایم
اما مراقب باش گم نشوی…
به نام خدائی که هستی را با مرگ
دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ
عشق را رنگارنگ
رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ
و مرا دلتنگ تو آفرید . . .
مــه چــیـز بــا تــو شــروع شــد !
امــــا هــیـچ چــیـز بــدون تــــو تـمــام نـمـی شـــود ,
حـــتـی هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن!
چه برکتی دارد
عشقت هر روز یادم را
قلبم را خالی میکنم از احساس
اما شب چشمانم خیس یاد تو میشودند
گویی باید باور کرد هر آنکه از دیده برود
از دل رفتنی نیست